نگونبختی سیاسی رضا پهلوی
رضا پهلوی چهاراسبه دارد در مسیر ویران کردن تصویر و وجههی خودش میتازد. چطور؟ با دشمن درست کردن برای خودش و تاراندن تمام حامیان بالقوهی عاقلاش و جذب کردن حامیانی که مصداق دقیق شناعت و رذالت و بددهانیاند. این مسیر را در «زن، زندگی، آزادی» آغاز کرد و حالا به اوجاش رسیده است. از مهلکترین خطاهای سیاسی رضا پهلوی این بود که – لابد به خاطر توصیهی مشاوران افراطی بیخردش – خام و فریفتهی یکی از بدنامترین و خونریزترین رژیمهای سیاسی تاریخ معاصر شد و عملاً تبدیل به بازیچهی اسراییل و دستگاه امنیتی آنها شد. همین یک نکته کافی است برای مسجل شدن فقدان صلاحیت او برای رهبری سیاسی معنادار و قابلیت ایجاد تغییر در جامعهی ایرانی. چند مثال بزنم که نشان بدهم مشکل رضا پهلوی، جمهوری اسلامی (و «ملا، چپی، مجاهد») نیست. مشکل ناتوانی محض و مطلق اوست برای حفظ و گسترش پایگاه هوادارانی خردمند و فرزانه. درست در نقطهی مقابلاش اطرافیاناش حکم مگسهایی را دارند که جذب قاذورات میشوند. مثالها اینها هستند: مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون در کنار او بودند. ولی یا به خاطر خصلتهای خودش یا به خاطر مشاوراناش اینها را به سرعت از دست داد. به گمانم نازنین بنیادی هم درست گرفتار همین وضعیت شد. اینها